سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با هم موندن

سلام دوستان امروز یکی از ترانه هایی رو که رضا یزدانی خونده رو براتون می زارم به اسم طهران تهران که یک کار بسیار زیبا و شنیدنی هستش . موفق باشید .

حوصله ندارم اما همه ی قصه رو میگم
همه ی قصه رو حتی اونجایی که دوست ندارم
بزار صحبت کنیم این بار جای این که بنویسیم
راجع به دو جین سوالو یه سری عقده ی بدخیم
می دونم که دیگه مردم مرگ من موقتی نیست
این جواز دفن و کفن یه صدای لعنتی نیست
توی این بحبوحه ی شک وسط این همه بحران
خودمو گوشه ی آسفالت جا گذاشتم تو اتوبان
ژست بی خوابی و منگی واسه من نگیر دوباره
کسی که جلوت نشسته عصبی و لت پاره
من دیگه اصلا نمیخوام تیغو رو رگم بسرم
پایتخت دود و گوگرد قهرمان قصه ی مرگ

اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه
خط موشکو تو دستت نسل من خط کشی می کرد
واسه انفجار قلبت شعر من خودکشی می کرد
جعبه جعبه استخونو غم پرچمای بی باد
کودکی نسل ما رو به قرنطینه فرستاد
من با زندگی و شعرم یا با تو شوخی نداشتم
واسه تو شوخی بودیم ما خیلی تلخه سرنوشتم
حالا هی غلط بگیر از دیکته های نانوشته ام
یا که اوراق بهادار بده جای سرنوشتم

اگه عاشقت نبودم پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه

بین این صد تا اتوبان یه مسیر منحنی نیست
که کسی پشت سرم هی نده فرمان واسه ی ایست
وقتی آژیر رو کشیدن توی گوش لت و پارم
خودم عین بمب دستی شعرم هم شد انفجارم
یه نفر رو در و دیوار خون خاطره می پاشه

یه نفر که میگه این بار بزار انگشت رو رو ماشه
خیلی ساده نرسیدی سر صحنه واسه اجرا
انگاری که محض خنده گرگه زد به گله ی ما

منزوی شد توی قلبت ، یاد کارون شب دجله
سر کوچه های بن بست ، یاد حجله پشت حجره
بچه های خاک و بارون، یادته ریختن تو میدون
مادراشون پشت شیشه، پدراشون ته دالون
پس چرا با تو غریبست، نسل بی خاطره ی من
یادمون نیست که چه جوری، واسه همدیگه می مُردن
پاش بیفته باز دوباره، روی مغربت می بارم
باز توی منطقه ی مین ، دست و پامو جا می ذارم

اگه عاشقت نبودم، پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری، زنده باد این عاشقانه
اسم پایتختو با خون ، می نویسم واسه یادداشت
تنها چیزی که تو دنیا ، روی پاهام نگهم داشت
سر و ته کنم تو جاده ، مقصدم تهش همین جاست
وسط برجای تهرون ، ازدحام شعر و رویاست
می گذره این روزا از ما ، ما هم از گلایه هامون
عادی می شن این حوادث ، اگه سختن اگه آسون
توی پاییزمجاور ، وسطای ماه آذر
شد قرارمون که با هم ، بزنیم به سیم آخر.

 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/9/7ساعت 9:16 صبح توسط حسین نظرات ( ) |

سلام دوستان بعد از یه وقفه اومدم . ولی این دفعه کلاً پستم با دو تا قبلیا فرق داره .

چند وقتی هست که یک سایتی به نام اکازیون باز شده که تا چند روزه دیگه یه آیفون قرعه کشی می کنه لینکش رو در زیر قرار دادم البته با نام کاربری خودم هست ممنون میشم با ثبت نام از لینک زیر از بنده یک پشتیبانی کنید بعد از قبت نام اگر امتیاز تشویقی بدید ممنون میشم .

http://www.okazion.com/pre-launch/index.php?gift-code=63b99da6127fbc4588043e8327840151

سریع ثبت نام کنید . ممنون از همگیتون .


نوشته شده در دوشنبه 90/8/30ساعت 1:12 صبح توسط حسین نظرات ( ) |

به نام او

 

دستانم را نشانت دادم دیدی خالیست . دلم را نشانت دادم دیدی شکسته اس . با آنکه لحظه ای قبل دلت را

شکسته بودن  خواستی که من مانند خود ناراحتی نداشته باشم و مرا در آغوش گرفتی و آرامم کردی

 و دستانم را با دستان مهربانت پر کردی آخر آن شب وقتی داشتی می رفتی گفتم نامت چیست

 گفتی نامم را برای چه می خواهی گفتم برای جبران گفتی نیازی به این کار نیست فقط

 در خلوت خودتت با خدا یاد من هم باش روزگاران بعد فهمیدم تو فرشته ای بودی به خاطر انسانی

 انسان شده بودی ولی آن انسان به تو خیانت کرده بود . ولی تو نه تنها از انسان ها متنفر نشده بودی

 بلکه به حقیری مثل من کمک کردی .


نوشته شده در سه شنبه 90/8/10ساعت 1:20 صبح توسط حسین نظرات ( ) |


به نام او که همه به او مدیونیم ولی هیچوقت به یادش نیستیم 

سلام . این اولین مطلبیه که برای شما دوستانم میزارم . جا داره اول از آبجی خاطره ام تشکر کنم که خیلی

 کمکم کرد و می کنه معمولاً با مطلب اول میشه فهمید طرف چه جوریه یا می خواد چی جوری مطلب بزاره .

 من خودم اعتراف می کنم چی جوری می خوام بنویسم . بیشتر دوست دارم درباره ی هنر بنویسم و بیشتر

مطالبی که خودم نوشتم مثل شعرام یا داستانام یا ... می زارم البته حتماً از کسای دیگم میزارم . من تمام سعیمو

 می کنم بهترین ها رو برای شما بهترین ها بزارم     . برای اولین مطلب یه شعر از خودم می زارم البته

 اعتراف کنم همین الان گفتم و فل بداهه است یه جورایی دیگه اگه بد بود به مهربونی خودتون ببخشید .

                 باز کردم من برای دوستان  یک بلاگ    دوستانی که هیچ جا نمی توان یافت به جز پارسی بلاگ

مطالبی می نویسم  برای این دوستان     که هر کدام گلند به اندازه ی یک بوستان

امیدوارم لذت ببرید از این مطالب ناچیز    همیشه سرزنده باشید نه به زردیه پاییز

از جنس هنر هستم من بنده ی حقیر     هنر هست بی کرانه مانند کویر

    باز می کنم تشکر از آبجی خاطره          آبجی ای که تو وبلاگ نویسی خیلی ماهره

امیدوارم لذت ببرید از این مطالب ناچیز    همیشه سرزنده باشید نه مثل زردیه پاییز


نوشته شده در دوشنبه 90/8/9ساعت 3:11 صبح توسط حسین نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin